Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘ناتمام’ Category

مرحوم آیت الله دکتر حائری یزدی، بی نیاز از توصیف است. دکتر عبدالله نصری، نوشته ای دارد با عنوان ابطال ابطال پذیری – دکتر مهدی حائری یزدی – تقریر و تدوین: دکتر عبدالله نصری
کار کمی دشوار می‌شود و معلوم نیست که مرحوم حائری یزدی نوشته‌ای مستقل دارد یا دکتر نصری، مطالب پراکنده مرحوم را گردآوری کرده است. دلیل دشواری هم از نظر من، بحث مهم پیوستگی سیر مطالب و استدلال‌های فلسفی و منطقی است.
با تذکر این نکته به سراغ این نوشته می‌رویم که در اینجا آمده است:
http://www.porsojoo.com/fa/node/5977
«پوپر میان‌ قضایای‌ علمی‌ و قضایای‌ غیرعلمی‌ فرق‌ قائل‌ شده‌ است‌ و قضایای‌ اخلاقی، کلامی، فلسفی‌ و حقوقی‌ را غیرعلمی‌ می‌داند.»
تفکیک قضایای اخلاقی، کلامی، فلسفی و حقوقی از سایر دانش‌های بشری مانند ریاضیات و فیزیک و شیمی و … موضوع تازه‌ای نیست. نگاه و نگرشی وجود دارد که آنچه قابل تجربه تکرار شونده و اندازه گیری شونده نباشد را علم نمی‌داند. فلسفه، اخلاق، کلام و حقوق با این نگاه علم نیستند.
ابطال پذیری یا اثبات پذیری تنها روشی برای رسیدن به درستی یک نظر علمی نیستند، بلکه ناخودآگاه تعریف و تفکیک علم از غیر علم هستند. یعنی می‌گویند آنچه اثبات پذیر یا ابطال پذیر نباشد، علم نیست.
«معناداری‌ الفاظ‌ نیز در قضایای‌ علمی‌ با قضایای‌ غیرعلمی‌ تفاوت‌ دارد.»
به نظر جمله واضحی است اما در نظر من بسیار هم مبهم است. تفاوت معناداری الفاظ در قضایای علمی با غیرعلمی و تفکیک مسائل به علمی/غیرعلمی دو مطلب نیستند، یک مطلب هستند. آنچه معنادار است علمی است و آنچه معنادار نیست، غیر علمی. اینجا معناداری داشتن مدخلی در لغت نامه نیست.
«در قضایای‌ علمی‌ معیار، ابطال‌پذیری‌(Falsibility) است.»
توضیحی داده نمی شود که معیار چه چیزی؟ معیار درستی؟ ظاهرا باید این معنا، منظور نویسنده باشد. احتمال دیگر، علمی بودن قضیه است. یعنی جمله اینگونه است، معیار علمی بودن قضایا، ابطال پذیری است. اگر این معنا در نظر نویسنده باشد، چند بند بالاتر آنرا توضیح داده‌ایم.
» در قضایایی‌ که‌ کاذبند، همان‌ کذبشان‌ معیار معنا داشتن‌ آنها می‌باشد، کذب‌ ملاک‌ و معیار ثابت‌ شدن‌ قضایای‌ علمی‌ است.»
این برداشت استاد از نظر پوپر، برداشت درستی نیست. آیا نظر علمی که رد می شود، کماکان نظری علمی است؟ اگر پاسخ منفی باشد، علم، محدود به مطالب درست می شود و تاریخی برای علم باقی نمی ماند. اگر پاسخ مثبت باشد، معنای آن این است که کذب یک مطلب، یا یک مطلب کذب را علمی دانسته‌ایم؟ اشکالی که آقای حائری ذکر می کنند اولا تنها اشکال به پوپر نیست. در ثانی Falsibility یا ابطال پذیری به معنای کذب بودن نیست. به معنای آن است که قضیه، گزاره‌ای درباره علم است و علاوه بر اعلام یک موضوع به وجه اثباتی، می گوید در چه شرایطی، نقض می شود. ابطال پذیری یعنی اینکه من اعلام می کنم که الف، ب است و اگر شما الفی پیدا کردید که ج بود، حرف من نقض می شود.
این گزاره چه ارتباطی دارد به کذب‌ ملاک‌ و معیار ثابت‌ شدن‌ قضایای‌ علمی‌ است. ابطال پذیری این نیست که کذب، ملاک و معیار اثبات نیست. قابلیت ابطال چه ارتباطی به خود ابطال دارد؟

«بسیاری‌ از قضایای‌ علمی‌ در مرحله‌ فرضیه‌ هستند و تا در این‌ مرحله‌اند، جنبه‌ علمی‌ ندارند و هنگامی‌ جنبه‌ علمی‌ پیدا می‌کنند که‌ آنها را تجربه‌ کنیم‌ و نتیجه‌ مثبت‌ یا در مواردی‌ نتیجه‌ منفی‌ بگیریم.»
تعریف مرحوم حائری با تعریف پوپر از علم متفاوت است و بی توجه‌ای به این مساله، منشا سوءتفاهم است. جنبه علمی داشتن یک قضیه به اینکه فرضیه است یا نظریه، ارتباطی ندارد. بالاتر ذکر کردیم که در نگاه پوپر، معناداری و علمی بودن یک مفهوم هستند. جنبه علمی عبارت مبهمی است. جنبه علمی داشتن به صادق یا کاذب بودن نیست. قضایای و نظریات علمی رد شده و ابطال شده، کماکان نظراتی علمی هستند. علم منحصر به نظرات و قضایای درست نیست.
در نظر پوپر، سخن علمی، مقید و محدود است. قضایای که بدون محدودیت بیان می‌شوند، از این نظر علمی نیستند که مقید و محدود نیستند مانند گزاره های کلی فلسفی.

«اگر در قضیه‌ علمی‌ موردی‌ پیش‌ آید که‌ جنبه‌ منفی‌ داشته‌ باشد، دلیل‌ بر این‌ است‌ که‌ معنادار است. اگر در یک‌ مورد آسپرین، مسکن‌ درد نباشد قاعدة‌ علمی‌ نقض‌ نمی‌شود بلکه‌ می‌ گوییم‌ یک‌ مورد نتیجه‌ منفی‌ داده‌ است. به‌ هر مقداری‌ که‌ یک‌ قانون‌ صادق‌ باشد معنادار خواهد بود.»
متاسفانه سخت می شود فهمید که اینجا، استاد، نظر پوپر را تشریح می کنند یا نظر خود را می‌گویند. تصور می‌کنم نه فقط مرحوم دکتر که بیشتر کسانی که از حوزه‌های تخصصی علوم تجربی وارد فلسفه نشده‌اند، تصورات شان درباره قضایای علمی کمی غیرواقعی است. در پزشکی گزاره کلی بیان نمی شود که آسپرین مسکن درد است که بعد بگویم اگر من خوردم و دردم تسکین نیافت، ردی بر آن هست یا نیست.
به نظر می‌رسد اگر جملات بالا، نظر استاد درباره صادق بودن قضایای علمی باشد، استاد به موارد زیر اشاره دارد و از کلام ایشان بر می‌آید که
1- معناداری، امری نسبی است و شدت و ضعف دارد.
2- شدت معناداری را تعداد یا درصد موارد صدق، تعین می‌کند.
3- اگر موارد ناقض یک قضیه زیاد باشند یا شوند، آن قضیه معناداری خود را به شدت از دست می دهد.
4- می توان بگوییم که استاد، معناداری و صدق را یکی می داند؟ و آنچه صادق نیست را معنادار نمی‌داند؟

«در قضایای‌ علمی‌ تا به‌ یک‌ سلسله‌ نتایج‌ مثبت‌ ومنفی‌ نرسیم‌ نمی‌توانیم‌ از تأثیر آن‌ سخن‌ بگوییم. علامت‌ یک‌ نظریه‌ علمی‌ این‌ است‌ که‌ در مواردی‌ نتایج‌ آن‌ منفی‌ باشد، اگر نتیجه‌ قضیه‌ علمی‌ صددرصد باشد، آن‌ قضیه‌ علمی‌ نخواهد بود.»
بازهم متاسفانه به روشنی معلوم نیست که نویسنده درصدد تشریح نظر پوپر است یا نظر خود را می گوید.
فرض کنیم، این نظر، نظر نویسنده است. نتیجه یک قضیه علمی – علوم تجربی را در خاطر داشته باشید به عنوان نمونه- صددرصد باشد، آن قضیه علمی نخواهد بود. این عبارت، عبارت درستی نیست. زیرا ما با قضایای ریاضی سروکار نداریم که بتوانیم قضیه ای را برای همه حالتها و شرایط، اثبات کنیم. اگر به مثال آسپرین برگردیم، صددرصد بودن-صددرصد یعنی چه؟ صددرصد درست؟- بودن تسکین دهندگی آسپرین، یعنی بر روی همه دردها و همه افراد بشر، آزمایش صورت بگیرد. چنین چیزی نه مطلوب و نه ممکن است. اگر بر فرض محال این آزمایش صورت گرفت و همه آزمایشها تایید کردند که آسپرین، مسکن درد است، این قضیه علمی نیست؟ چرا؟ این حالت که انسانهای تازه‌ای بدنیا می آیند که آزمایش نشده اند را برای راحتی کنار می‌گذاریم.
فرض دوم، این برداشت نویسنده از نظر پوپر است. مرحوم استاد، ابطال پذیری را درست متوجه نشده اند. امکان ابطال و بیان شرایطی که قضیه اعلام می کند در صورت وقوع، حرفش نقض می‌شود، ارتباطی به برداشت استاد ندارد.
اگر فرض کنیم قضیه این باشد «آسپرین، مسکن درد است» – هر چند قضیه درست‌تر این است که آسپرین در تسکین درد، موثر است»- ابطال پذیری آن این خواهد بود که اگر موردی یافت شود که آسپرین باعث تسکین درد نمی شود، این قضیه رد می شود.
باز تکرار می‌کنم، ابطال پذیری یعنی قابلیت یا امکان ابطال، یعنی بیان شرایطی که در صورت وقوع، قضیه یا نظریه باطل می‌شود.
«قضیه‌ای‌ علمی‌ است‌ که‌ هم‌ نتایج‌ مثبت‌ داشته‌ باشد و هم‌ نتایج‌ منفی. پس‌ نتایج‌ منفی‌ نیز از نظر پوپر معیار معنی‌ داشتن‌ قضیه‌ علمی‌ است، نه‌ اینکه‌ فقط‌ نتایج‌ مثبت‌ داشتن‌ معیار معنا داشتن‌ قضیه‌ باشد.»
با این جمله، ظاهرا فرض دوم در بالا صحیح است، یعنی مرحوم حائری درصدد تشریح نظر پوپر بوده است. مرحوم، تشریح نادرستی می‌کند و بر مبنای تشریح نادرست، سعی در رد ابطال پذیریی دارد که منظور نظر نیست.

Read Full Post »

هر چه تلاش می کنم زیر بار بحث لیبرالیسم نروم، ظاهرا بی فایده است
برایم حیرت انگیز است که افراد با گرایشهای فکری و رفتاری مختلف، یکی رقصیدن در خیابان را لیبرالیسم می داند و دیگری نزدیک هدیه تهرانی نشستن مشایی را نشانه لیبرالیست بودن می داند و دیگری رفتار فاشیستی و کمونیستی خود را لیبرالیسم می داند و برادران ما هم بدترین ناسزای شان، مرتیکه لیبرال است.

بهاالدین مرشدی عزیزی اثری دارد به نام ما جماعت چاپلین ندیده، که حال حکایت ما و لشگر تئوریسین هاست
قصد غر زدن ندارم که کار ساده تر و ارضاکننده تری است و کار سخت تر، نه بررسی مرسوم و کلاسیک و علمایی مقوله لیبرالیسم که بررسی نسبت آن با ماست، ساده تر اینکه بپرسیم ما را چه به لیبرالیسم یا لیبرالیسم را چه به ما؟


هر چه بیشتر می گذرد، بیشتر به این نکته می رسم که درصد زیادی از سخنان سیاسی یا اجتماعی یا اعتقادی و فکری که بیان می شوند، بر پایه درک نادرست و شعاری از اصطلاحات و کلمات و نتیجه گیری های ایدئولوژیکی بنا شده است و وقتی شکافته می شوند، در بسیاری از موارد نه تنها نادرست که بی معنا می شوند. امیدوارم روزی شاهد این باشیم که به راحتی جرات نکنیم دهان باز کنیم و سخن بگوییم، یعنی نقادان سفت و سخت، اجازه افاضه فضل بی هزینه را از ما بگیرند

Read Full Post »

0-مطابق قبل وقتی در حال قدم زدن، بحث می کنم، ارتباط منطقی بیشتری بین مطالب برقرار می شود تا زمانی که می خواهم بنویسم آنهم با خستگی

1- برای اینکه نوشته ناتمام زیر، پرسش ها را خراب نکند، پرسش بطور مستقیم این است

آیا ما با نظام فکری – منطقی خود می توانیم پی به محدودیت یا نقص آن ببریم؟ وقتی حرف از نقص می زنیم، کامل و تمام چیست؟ (ادامه نوشته، از اینجا می آید و سعی در پاسخ به آن از طریق گشودن مفهوم جهان شمولی و ارتباط آن با واقعیت و حقیقت دارد)

آیا محدودیت نظام فکری – منطقی که با استفاده از نظام فکری – منطقی به آن رسیده ایم، مشمول این نقص نمی شود؟ یعنی چه اعتباری برای آن می توان قایل بود؟ آیا مشمول نقص و محدودیت درجه دو نیست؟

حال بحث ناتمام

طبق روایت نیمه رسمی از تاریخ فلسفه -با کمی اغماض که در اصل بحث تغییری ایجاد نمی کند،- این کانت بود -یا شاخص ترین آنان بود- که پیش از آنکه مانند سایرین وارد بازی پاسخ دادن به پرسشهای فلسفی شود، به این پرداخت که ما چه می توانیم بدانیم و چه چیزی برای بشر قابل درک است و دانش بشری چه محدویت هایی دارد. ویتگنشتاین نیز به نوعی به همین سوال پرداخته و سعی کرده توضیح دهد که بسیاری از مشکلات و ابهامات فلسفی، به دلیل بی دقتی و استفاده نادرست از زبان است و بسیاری از این پرسشها با دقت در زبان رفع خواهند شد زیرا از ابتدا سوالی نبوده اند تا پاسخ بیابند

اما ما چگونه می توانیم درباره سقف دانش خود صحبت کنیم؟ …

گزاره های علوم مانند ریاضی و علوم تجربی، گزاره های مشروط هستند، حتا اگر در ابتدا گزاره های جهان شمول و مستقل از زمان و مکان به نظر برسند. مثلا گزاره 2+2=4 در ریاضیات، یا گزاره جوشیدن آب در صد درجه. اما این ظاهر قضیه است، این گزاره های ظاهرا مستقل از زمان و مکان، دارای استقلال نسبی هستند. اول از همه اینکه این گزاره ها برای معناداری، نیازمند به Context یا زمینه سخن می باشند، مثال ساده اینکه گزاره دو بعلاوه دو مساوی چهار، در مبناهای شمارش خاصی معنا دار است و در مبنای دیگر بی معناست. گزاره جوشیدن آب، نیز گزاره ای شرطی است که شرایط خاصی مانند خالص بودن آب، فشار هوا و واحد اندازه گیری … در آن پنهان است. دوم اینکه استقلال از شرایط که باعث تکرار نامحدود در مقادیر مختلف آن زمینه – مثال استقلال از زمان باعث تکرارهای نامحدود در زمانهای مختلف- می شود، معیار درستی یا نادرستی است؟

سوال این است که در طیف میان گزاره ای درباره واقعیتی محدود به زمان یا شرایط خاص تا گزاره های مستقل از زمان و مکان و شرایط، هرچه از سمت اول طیف به سمت دوم برویم، یعنی مثلا از گزاره اینکه کودکی مشخص با نامی مشخصی برای گرسنگی در زمان مشخصی گریه می کند که تنها کاربردی مشخص دارد به سمت گزاره های مانند این کودک هر گاه که گرسنه شد و یا همه کودکان به هنگام گرسنگی برویم، یعنی شرایط خاص را حذف کنیم، به واقعیت یا حقیقت نزدیک تر شده ایم؟ گزاره اول خالی از حقیقت یا واقعیت است؟ ممکن است بگویم نه اشکال آن بی کاربرد بودن است. کاربرد امری نسبی است و قابل تکیه نیست و به شرایط استفاده کننده بستگی دارد.

آیا پیش بینی یا تکرار یا واقعه بر اساس یک نظریه یا مدل یا تئوری، باعث ارزش آن نظریه یا مدل می شود؟ منظور از ارزش، ارزش کاربردی نیست و بیانگر حقیقت بودن آن است. اینجا ما یک پیش فرض پنهان داریم و آن، اتحاد همه پدیده های ذیل یک موضوع است و با استفاده از آن، درستی یا نادرستی یک نظریه را محک می زنیم ولی آیا نباید پرسید که درستی این فرض که باعث ایجاد آزمون درستی و نادرستی شده است، به چه چیز مستند است؟

Read Full Post »