Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for مارس 2009

پیش گفتار

در این شرح حال ویتگنشتاین، قصد دارم دو کار انجام دهم. اول اینکه برای خواننده غیر حرفه ای، طرح کلی تفکر ویتگنشتاین را شفاف و روشن کنم. دوم اینکه جایگاه افکار ویتگنشتاین در فلسفه تحلیلی قرن بیست و یکم را شرح دهم.
هیچ کدام از این دو، به آسانی در حد یک کتاب قابل دستیابی نیست. دلایل چندی برای آن وجود دارد. اصلی ترین دلیل این است که نوشته های ویتگنشتاین بسیار، پیچیده و مبهم هستند. در نتیجه محمل تعابیر متضاد هستند و تعابیر بسیاری از آنها شده است. عدالت کامل در مورد ویتگنشتاین، نیازمند بررسی تفصیلی و طولانی دست نوشته های اوست، با در نظر گرفتن حجم زیاد مطالبی که درباره اثر او نوشته شده است. هیچ یک از اینها در اینجا قابل ارایه نیستند. در نتیجه، اهدافم، ناخواسته محدود می شوند. منظورم از نمای کلی، فقط نمایی کلی است و هیچ فرضی در مورد آشنایی قبلی خواننده با فلسفه نخواهم کرد.
پیروان ویتگنشتاین، استدلال می کنند که تلاش برای بیان طرح ساده مقدمانی کوتاه از نظرات وی، اشتباه است. یکی از مریدان مهم ویتگنشتاین، نورمن مالکوم نوشته است: ‹تلاش برای خلاصه کردن[کار ویتگنشتاین] نه می تواند به سرانجام برسد و نه مفید است. ویتگنشتاین افکار خود را تا حدی فشرده کرده است که فشرده کردن بیشتر، غیر ممکن است. چیزی که نیاز است بسط افکار وی و نشان دادن و ردیابی روابط بین آنهاست. علاوه بر این، پیروان ویتگنشتاین دلیل دیگری می آورند که خلاصه نظرات فلسفی، ذاتا گرایش دارند به اینکه در قالب نظریه ای منسجم، شکل گزاره های سیستماتیک به خود بگیرند، حال آنکه ویتگنشتاین در فلسفه اواخر عمرش، بیزاری خود از تفلسف سیستماتیک را اعلام کرده و از همکاری در آن امتناع کرده است. در نتیجه، پیروان وی می گویند، طرح ساده و مختصر از نظرات ویتگنشتاین، به شدت نه تنها محتوا را، که قصد و نیت نظرات را نیز نادرست تعبیر کرده و نشان می دهد.
این نقطه نظرات، من را قانع نکرده است. نه تنها به نظرم نوشته های ویتگنشتاین قابل خلاصه کردن هستند که به نظر من شدیدا به وجه مثبتی نیازمند خلاصه کردن هستند، بویژه حالا که پس از مرگ وی، بصورت مجلدات زیادی منتشر شده اند که شامل همپوشانی و تکرار مطالب بسیار هستند. نه تنها این بیان که نوشته های ویتگنشتاین دارای تئوری نظام مند قابل ارایه نیستند، صحیح نیست، بلکه در واقع دارای تئوری نظام مند است. میان آنچه ویتگنشتاین می گوید و راه و شیوه بیان آن مطالب، تفاوت وجود دارد، این واقعبت که آثار متاخر وی، از لحاظ سبک و شیوه بیان و نگارش، بی نظام هستند، به معنای این نیست که محتوای نظام مندی نیز ندارند. هم در آثار اولیه و هم آثار متاخر، ویتگنشتاین، نظراتی کلیدی را مطرح می کند که میان آنها، وابستگی منطقی وجود دارد، که درست مانند هر نظریه فلسفی دیگر، قابل تمیز، بیان و توضیح هستند. این مطلب- به شیوه ای مختصر و مقدماتی- آن چیزی است که قصد دارم انجام دهم.
با این وجود گستره وسیع تعابیر متضاد از ویتگنشتاین، مشکلاتی ایجاد می کند. هر یک از شارحانی که تلاش می کنند تا حد ممکن شرح دقیقی از آرای ویتگنشتاین ارایه دهند، با واکنش مخالف افرادی مواجهه می شوند که آنها را به مغشوش کردن نظرات ویتگنشتاین متهم می کنند. به نظر می رسد این نگرانی و هراس وجود دارد که هرگز در مورد آنچه مقصود و منظور ویتگنشتاین بوده است، توافق و اجماعی ایجاد نخواهد شد. هرچند، من فکر نمی کنم چنین بدبینی مورد داشته باشد، زیرا در نوشته هایی که در حال حاضر در مورد ویتگنشتاین وجود دارد، توافق نظر های اساسی درباره ریشه و زمینه اصلی آثار وی وجود دارد. این به معنای انکار مشکلات و اختلافات نیست؛ اما به معنای این هم نیست که بتوان با اطمینان زمینه هایی از کار ویتگنشتانین را برای بحث در چنین مقدمه ای، انتخاب کرد. هرچند، همانند همه کسانی که درباره ویتگنشتاین می نویسند، باید، بشدت هشیار باشم، و این نکته را هم اضافه کنم که آنچه به ویتگنشاین نسبت می دهم، تعابیر من از آرای وی است؛ و توصیف هایی که از نوشته های وی می کنم، برای این است که منظور ویتگنشتاین باید از طریق آنها درک شود.
دومین هدف از اهداف ذکر شده در بالا، راحت تر قابل دستیابی است. این هدف، نشان دادن جایگاه آثار ویتگنشتاین در فلسفه تحلیلی قرن بیستم است. این هدف، هدفی محدودتر از نشان دادن جایگاه آثار او بطور کلی در قرن بیستم است. بازگو کردن رابطه بین ایده های ویتگنشتاین با تفکرات و آرای امروزین در ادبیات و هنر، یا گفتن اینکه در آثار اولیه ‹مدرنیست› و در آثار متاخر ‹پست مدرنیست› است، یا جستجو کردن سرچشمه های فلسفه وی در جریان روشنفکری حلقه وین قبل از 1914، وظیفه ای نیست که در بخش های بعدی کتاب بر عهده گرفته باشم. چنین کاری می تواند جذاب و در مواردی ارزشمند باشد، اما من در این کتاب، خود را به آنچه مستقیم باآرای وی در ارتباط است، محدود کرده ام. آثار ویتگنشتاین که در زمینه های فلسفی محض بیان شده اند، بطور کلی به جریان اصلی فلسفه تحلیلی معاصر تعلق دارد. من آرای او در این بستر و از این جایگاه، بحث خواهم کرد.

Read Full Post »