0-مطابق قبل وقتی در حال قدم زدن، بحث می کنم، ارتباط منطقی بیشتری بین مطالب برقرار می شود تا زمانی که می خواهم بنویسم آنهم با خستگی
1- برای اینکه نوشته ناتمام زیر، پرسش ها را خراب نکند، پرسش بطور مستقیم این است
آیا ما با نظام فکری – منطقی خود می توانیم پی به محدودیت یا نقص آن ببریم؟ وقتی حرف از نقص می زنیم، کامل و تمام چیست؟ (ادامه نوشته، از اینجا می آید و سعی در پاسخ به آن از طریق گشودن مفهوم جهان شمولی و ارتباط آن با واقعیت و حقیقت دارد)
آیا محدودیت نظام فکری – منطقی که با استفاده از نظام فکری – منطقی به آن رسیده ایم، مشمول این نقص نمی شود؟ یعنی چه اعتباری برای آن می توان قایل بود؟ آیا مشمول نقص و محدودیت درجه دو نیست؟
حال بحث ناتمام
طبق روایت نیمه رسمی از تاریخ فلسفه -با کمی اغماض که در اصل بحث تغییری ایجاد نمی کند،- این کانت بود -یا شاخص ترین آنان بود- که پیش از آنکه مانند سایرین وارد بازی پاسخ دادن به پرسشهای فلسفی شود، به این پرداخت که ما چه می توانیم بدانیم و چه چیزی برای بشر قابل درک است و دانش بشری چه محدویت هایی دارد. ویتگنشتاین نیز به نوعی به همین سوال پرداخته و سعی کرده توضیح دهد که بسیاری از مشکلات و ابهامات فلسفی، به دلیل بی دقتی و استفاده نادرست از زبان است و بسیاری از این پرسشها با دقت در زبان رفع خواهند شد زیرا از ابتدا سوالی نبوده اند تا پاسخ بیابند
اما ما چگونه می توانیم درباره سقف دانش خود صحبت کنیم؟ …
گزاره های علوم مانند ریاضی و علوم تجربی، گزاره های مشروط هستند، حتا اگر در ابتدا گزاره های جهان شمول و مستقل از زمان و مکان به نظر برسند. مثلا گزاره 2+2=4 در ریاضیات، یا گزاره جوشیدن آب در صد درجه. اما این ظاهر قضیه است، این گزاره های ظاهرا مستقل از زمان و مکان، دارای استقلال نسبی هستند. اول از همه اینکه این گزاره ها برای معناداری، نیازمند به Context یا زمینه سخن می باشند، مثال ساده اینکه گزاره دو بعلاوه دو مساوی چهار، در مبناهای شمارش خاصی معنا دار است و در مبنای دیگر بی معناست. گزاره جوشیدن آب، نیز گزاره ای شرطی است که شرایط خاصی مانند خالص بودن آب، فشار هوا و واحد اندازه گیری … در آن پنهان است. دوم اینکه استقلال از شرایط که باعث تکرار نامحدود در مقادیر مختلف آن زمینه – مثال استقلال از زمان باعث تکرارهای نامحدود در زمانهای مختلف- می شود، معیار درستی یا نادرستی است؟
سوال این است که در طیف میان گزاره ای درباره واقعیتی محدود به زمان یا شرایط خاص تا گزاره های مستقل از زمان و مکان و شرایط، هرچه از سمت اول طیف به سمت دوم برویم، یعنی مثلا از گزاره اینکه کودکی مشخص با نامی مشخصی برای گرسنگی در زمان مشخصی گریه می کند که تنها کاربردی مشخص دارد به سمت گزاره های مانند این کودک هر گاه که گرسنه شد و یا همه کودکان به هنگام گرسنگی برویم، یعنی شرایط خاص را حذف کنیم، به واقعیت یا حقیقت نزدیک تر شده ایم؟ گزاره اول خالی از حقیقت یا واقعیت است؟ ممکن است بگویم نه اشکال آن بی کاربرد بودن است. کاربرد امری نسبی است و قابل تکیه نیست و به شرایط استفاده کننده بستگی دارد.
آیا پیش بینی یا تکرار یا واقعه بر اساس یک نظریه یا مدل یا تئوری، باعث ارزش آن نظریه یا مدل می شود؟ منظور از ارزش، ارزش کاربردی نیست و بیانگر حقیقت بودن آن است. اینجا ما یک پیش فرض پنهان داریم و آن، اتحاد همه پدیده های ذیل یک موضوع است و با استفاده از آن، درستی یا نادرستی یک نظریه را محک می زنیم ولی آیا نباید پرسید که درستی این فرض که باعث ایجاد آزمون درستی و نادرستی شده است، به چه چیز مستند است؟
…
بیان دیدگاه